ALove in the sunset
پارت نه
ویو سورا
با یادآوری اجوما انگار یه تشت آب سرد روم ریختن
=ن. نه هنوز عاشق
×اینکه عاشق بشی اشکال نداره دخترم لازم نیس خودتو سرکوب کنی
=آخه اجوما اونم یه الفاعه منطقی نیس
×عشق خودش نقض منطقه
=..
×وقتی هم سن و سال شما بودم با سه تا از دوستام نیمه شب به جنگل میرفتیم تا اینکه یکی از اونا عاشق شد هروز باهام در مورده اون میگفت ولی اون نمیتونست بهش اعتراف کنه چون اونم یه آلفا بود اون عشقشو سرکوب کرد ولی دقیقا یهروز قبل از مرگ عشقش متوجه دوطرفه بودن احساسش شد ولی دیگه دیر شده بود و اون نابود هم از درون هم از بیرون برای همین سعی کرد عشقی که به اون داشتو بین سه تا بچه شر و شیطون تقسیم کنه ولی فهمید بلایی خودش نصيبه یکی از اونام شده پس سعی داره بهش بگه که حداقل شانسشو امتحان کنه
=ا. اجوما شما هم
×آره دخترم
=میتونم تصور کنم چه دردیو تحمل کردین این پنج سال که ندیدمش حتی با اینکه مال من نبود دلم برا دیدنش یذره شده بود
×دیگه برو بخواب
=باش اجوما شبت بخیر
.
.
ویو مینهو
خوابم نمیبره سورا قبل از اومدنم وسایل و چید رفت خسته بود حتما الان خوابه ولش میرم یخورده کتاب میخونم تا خوابم ببره کتابو که باز کردم صورت جیسونگ اومد تو ذهنم هوفف چم شده چرا از ذهنم بیرون نمیره اینم یه امگاست مثل بقیه امگاها مثل لونا اما اون از همشون خوشگل تر بود شبیه.. شبیه سنجاب بود آره چشای درشتش انگار هر لحظه ممکن بود توش غرق بشی بدنش خیلی بی نقص بود حتی از پشت لباسای سنگ دوزی شده و سنگینش هم مشخص بود کمرش وای پس کمرش از امگاهای دخترم باریکتر بود وقتی دستمو گرفت انقد کوچولو بود تو دستام گم میشد خداااا حتی با یادآوری صورتش قند تو دلم آب میشه واسا من چی دارم میگم واسه خودم مینهو دیوونه شدی اهه بهتره برم یذره قدم بزم احمق مگه خونه خودته هرجا بخوای بری اشکالش چیه راهو که اون سنجاب کوچولو نشونم داد پس گم نمیشم تازه نمیخوام جاسوسی کنم میخوام یکم قدم بزنم از اتاق رفتم بیرون یادمه گفت یه در با شیشه های رنگی هست که مستقیم میره سمت باغچه پشتی حوصله توضیح به سربازا و ندارم پس یواشکی از پله ها میرم پایین واسا اون کیه داره میره تو اتاق جیسونگ سریع رفتم سمتش
.
.
.
ویو جیئون
اهه چرا کارای سخت و میده به من آخه تازه انتظار داشت تو مراسم کارو یسره کنم بین اون همه سرباز هوف ولش الان دیگه مطمئنم همه خوابن دیگه وقتشه فقط برای اطمینان یه شنل بر میدارم اگه این دفعه ام بفهمن منم قطعا تبعید میشم وای دیگه خسته شدم بخاطر اون من باید تاوان پس بدم واسا از بدن اصلیم استفاده کنم نه ولش یه جادوگر منو بشناسه بدبخت میشم همین شنل کافیه آروم آروم نزدیک اتاقش شدم
$هوی تو کی هستی اینجا چیکار میکنی
شیبال این اینجا چه غلطی میکنه
$با تو عم
واسا الان تلپورت کنم چی نه کار اینم یسره میکنم
$هوی تو کی هستی گفتم
دستشو داره سمت کلاهم میاره اگه تلپورت کنم میفهمه جادوگرم پس فرار میکنم شروع کردم دویدن میرم پشت دیوار بعد تلپورت میکنم آره
ویو سورا
با یادآوری اجوما انگار یه تشت آب سرد روم ریختن
=ن. نه هنوز عاشق
×اینکه عاشق بشی اشکال نداره دخترم لازم نیس خودتو سرکوب کنی
=آخه اجوما اونم یه الفاعه منطقی نیس
×عشق خودش نقض منطقه
=..
×وقتی هم سن و سال شما بودم با سه تا از دوستام نیمه شب به جنگل میرفتیم تا اینکه یکی از اونا عاشق شد هروز باهام در مورده اون میگفت ولی اون نمیتونست بهش اعتراف کنه چون اونم یه آلفا بود اون عشقشو سرکوب کرد ولی دقیقا یهروز قبل از مرگ عشقش متوجه دوطرفه بودن احساسش شد ولی دیگه دیر شده بود و اون نابود هم از درون هم از بیرون برای همین سعی کرد عشقی که به اون داشتو بین سه تا بچه شر و شیطون تقسیم کنه ولی فهمید بلایی خودش نصيبه یکی از اونام شده پس سعی داره بهش بگه که حداقل شانسشو امتحان کنه
=ا. اجوما شما هم
×آره دخترم
=میتونم تصور کنم چه دردیو تحمل کردین این پنج سال که ندیدمش حتی با اینکه مال من نبود دلم برا دیدنش یذره شده بود
×دیگه برو بخواب
=باش اجوما شبت بخیر
.
.
ویو مینهو
خوابم نمیبره سورا قبل از اومدنم وسایل و چید رفت خسته بود حتما الان خوابه ولش میرم یخورده کتاب میخونم تا خوابم ببره کتابو که باز کردم صورت جیسونگ اومد تو ذهنم هوفف چم شده چرا از ذهنم بیرون نمیره اینم یه امگاست مثل بقیه امگاها مثل لونا اما اون از همشون خوشگل تر بود شبیه.. شبیه سنجاب بود آره چشای درشتش انگار هر لحظه ممکن بود توش غرق بشی بدنش خیلی بی نقص بود حتی از پشت لباسای سنگ دوزی شده و سنگینش هم مشخص بود کمرش وای پس کمرش از امگاهای دخترم باریکتر بود وقتی دستمو گرفت انقد کوچولو بود تو دستام گم میشد خداااا حتی با یادآوری صورتش قند تو دلم آب میشه واسا من چی دارم میگم واسه خودم مینهو دیوونه شدی اهه بهتره برم یذره قدم بزم احمق مگه خونه خودته هرجا بخوای بری اشکالش چیه راهو که اون سنجاب کوچولو نشونم داد پس گم نمیشم تازه نمیخوام جاسوسی کنم میخوام یکم قدم بزنم از اتاق رفتم بیرون یادمه گفت یه در با شیشه های رنگی هست که مستقیم میره سمت باغچه پشتی حوصله توضیح به سربازا و ندارم پس یواشکی از پله ها میرم پایین واسا اون کیه داره میره تو اتاق جیسونگ سریع رفتم سمتش
.
.
.
ویو جیئون
اهه چرا کارای سخت و میده به من آخه تازه انتظار داشت تو مراسم کارو یسره کنم بین اون همه سرباز هوف ولش الان دیگه مطمئنم همه خوابن دیگه وقتشه فقط برای اطمینان یه شنل بر میدارم اگه این دفعه ام بفهمن منم قطعا تبعید میشم وای دیگه خسته شدم بخاطر اون من باید تاوان پس بدم واسا از بدن اصلیم استفاده کنم نه ولش یه جادوگر منو بشناسه بدبخت میشم همین شنل کافیه آروم آروم نزدیک اتاقش شدم
$هوی تو کی هستی اینجا چیکار میکنی
شیبال این اینجا چه غلطی میکنه
$با تو عم
واسا الان تلپورت کنم چی نه کار اینم یسره میکنم
$هوی تو کی هستی گفتم
دستشو داره سمت کلاهم میاره اگه تلپورت کنم میفهمه جادوگرم پس فرار میکنم شروع کردم دویدن میرم پشت دیوار بعد تلپورت میکنم آره
- ۱.۵k
- ۲۴ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط